خانم "دالیا مجاهد" که یک پژوهشگر مسلمان مصری تبار است، به عنوان اولین زن مسلمان به تیم مشاوران "باراک اوباما" رئیس جمهور جدید ایالات متحده آمریکا پیوست تا یکی از مشاوران وی در امور ادیان باشد.
برای اولین بار وقتی داشت نگام میکرد قدرت رو تو وجودم حس میکردم .
با تمام وجودم دوسش دارم و به دوستیمون عشق می ورزم .
بهم شادی رو بعد از ۴ سال هدیه داد عجب هدیه ی خوبی ...
گلهای قشنگش رو وقتی تو دستم گرفتم خیلی خوشحال شدم ولی فکر اینکه باید گلهای نازشو با دستام پرپر کنم و بریزمشون لای دفتر عشقم ناراحت میشدم .
کاش اونجوری که اون میخواست میتونستم باشم اما افسوس که اینم .
بایدامروز اعتراف کنم و این رو بگم(بهم زندگی بخشیدی)
کسی رخت سفر میبست پنهانی
مرا بیگانه میخواند و رها میکرد
کسی بی اعتنا عهد وفا بشکست
چه بی انصاف پیوندش جدا میکرد
کسی قولش چنین بد(بود) با تو میمانم
چه میشد تا به قول خود وفا میکرد
کسی چون پندکِ نشگفته باقی ماند
چه زود از ما گذشت و ترک ما میکرد
یکی بد(بود) بر وصال دوست جان میداد
دگر رسم جدایی را ادا میکرد
کسی آمد خروش ِ داشت چون امواج
بسی آسان دلم را زیر پا میکرد
کسی ما را براند از خشم از خویشش
کسی هردم برای تو دعا میکرد
کسی از غم مسافر گشت وتنها رفت
دلم از روز هشتم شکوه ها میکرد
به هنگام ِ وداع دوست میمردم
کی بد(بود) آندم که حل ِ ماجرا میکرد
همه از طالع ِ بد گله میکردیم
کسی از تو کسی هم از خدا میکرد
کسی تصویر خوبش سجده گاهم بود
قسم که این دل نه از روی ریا میکرد
توماس ادیسون در شهر میلان ایالت اوهایو متولد شد و سالهای کودکی را در پورتهِرون میشیگان بسر برد.«آل» بیش از یک سال نتوانست به مدرسه برود و دوران نوجوانی را با کارهایی چون فروختن ساندویچ و آبنبات در کنار ریل قطار و یا سبزی فروشی گذراند. او که برای فروش اجناس خود مرتباً با ترن میان پورتهرون و دیترویت در رفت و آمد بود، توانست از شرکت راهآهن نمایندگی توزیع یک روزنامهٔ دیترویتی را بدست آورد. با پسانداز پول حاصل از فروش روزنامه، آل توانست یک ماشین چاپ دست دوم خریداری کند. او دستگاهش را در یک واگن بارکشی نصب کرد و در سن پانزده سالگی اولین شمارهٔ روزنامهٔ خود را با نام «ویکلی هرالد» منتشر ساخت. این نشریه که تمام کارهایش را ادیسون خود انجام میداد، نخستین و تنها روزنامهای بود که در یک قطار در حال حرکت حروفچینی و چاپ میشد.
در سال ۱۸۶۲ م. وی اتفاقاً با تلگراف که در آن زمان وسیلهٔ نوظهوری بود آشنا شد و با وجود کمشنوایی چندی بعد توانست در ادارهٔ راهآهن بهعنوان تلگرافچی شغلی برای خود بیابد و با تمرین زیاد یکی از چابک دستترین مأموران تلگراف در آمریکا شود.
ادیسون هنگامی که فقط بیست و یک سال داشت، اولین اختراع خود را که یک دستگاه الکتریکی شمارش آراء بود عرضه کرد. آن دستگاه فروش نرفت و او تصمیم گرفت که دیگر تا احتیاج و تقاضای عامه ایجاب نکند به فکر اختراع دیگری نیافتد .
به قول بعضی از اقایون که میگن ادیسون تا حالا ۴ رکعت نماز نخونده!!!
ادیسون به بشریت کمک بسیار بزرگی کرد.
روحش شاد و یادش گرامی.
ادامه مطلب ...
رامبرانت به عنوان فرزند آسیابانی ثروتمند در شهر دانشگاهی لیدن به دنیا آمد. او در دانشگاه پذیرفته شد و به تحصیل پرداخت، ولی اندکی بعد به قصد نقاش شدن، تحصیلات دانشگاهی را رها کرد. برخی از نخستین کارهای او به شدت مورد تمجید هنرشناسان روز واقع شد. در بیست وپنج سالگی لیدن را به قصد آمستردام -که کانون نجارت و ثروت بود- ترک گفت. در آمستردام کارش به سرعت به عنوان نقاش پرتره بالا گرفت، با دختری ثروتمند ازدواج کرد، خانهای خرید، به جمع کردن آثار هنری و عتیقه پرداخت و بی وقفه کار کرد. هنگامی که نخستین همسرش در سال ۱۶۴۲ از دنیا رفت، ثروت هنگفتی برایش به جای گذاشت، ولی محبوبیتش در اجتماع رو به کاستی نهاد، مقروض شد و چهارده سال بعد طلبکاران او، خانه اش را فروختند و کلکسیونش را حراج کردند. فقط یاری همسر دوم وفادارش و پسر خود او، وی را از فنای کامل نجات داد. آنها یک مؤسسهٔ خرید و فروش آثار هنری ایجاد کردند و رامبرانت به کار برای آنها پرداخت و در این موقعیت بود که واپسین شاهکارهای خود را آفرید. ولی دو یار وفادار نقاش زودتر وی از دنیا رفتند، و هنگامی که چراغ زندگی خود او در ۱۶۶۹ خاموش شد، دارایی اش از تن پوشی مندرس و ابزار کاری ناقابل تجاوز نمیکرد.
ادامه مطلب ...